پروانه حوصلش سر رفته بود ، دلش می خواست با یک نفر بازی کند ، وقتی قورباغه را دید گفت : میای با هم دوست شیم؟
قورباغه گفت : باشه من که از خدامه
و آنها با هم دوستان مهربانی بودند و خوش گذراندند تا لحظه ای که قورباغه گرسنه شد.