فرهنگ ایرانی

حاجی صداهای عجیب آشنایی از حمام خانه اش به گوشش می رسید ، دو سال قبل تر همین صداها را شنیده بود و درب حمام را باز کرده بود و وقتی دخترش را با پسر همسایه دیده بود که ریخته اند روی هم یک سکته ی خفیف کرده بود  

حاجی یک چوب دراز برداشت و بعد رفت و آرام درب حمام را باز کرد ، اما اثری از دخترش نبود، وقتی دید کسی که اینبار با پسر همسایه ریخته روی هم دخترش نیست بلکه پسرش است ، خیالش حسابی راحت شد ، وضو گرفت تا دو رکعت نماز شکر بخواند 

 

 

(قرآن) :  لوط دخترانش را نزد آنان برد و گفت بیایید با اینان آمیزش کنید و آن کار زشت را با خود مکنید که مورد لعنت خداوند قرار می گیرید