واپس روی

سارا اخم هایش مثل همیشه در هم بود ، دوستش زد به دستش و گفت : تحویل نمی گیریا! 

سارا عصبانی شد ، رویش را برگرداند و گفت : کثافت چرا اینطوری می کنی حوصلتو ندارم؟ 

معلم به او نگاه کرد ، و او با همان اخمهای تلخش نگاه معلم را پس راند  

آنروز وقتی وارد خانه هم شد خیلی عصبانی بود ، همین که مادرش گفت : امروز مدرسه چطور بود؟ 

با دلخوری گفت : آخه به شما چه مربوطه؟ 

عصر هم توی پارک چند تا فحش آبدار به دوست پسرش داد ، هیچ کس از این رفتار سارا تعجب نمی کرد ، بلکه همه کوتاه می آمدند و او احساس قدرت می کرد و همیشه سعی می کرد بد اخلاق و عصبانی باشد تا کنترل دیگران در اختیارش باشد  

آن شب به خودش خیلی غره شده بود ، احساس شکست ناپذیر بودن می کرد ، تمام بدنش می خارید و مور مور می شد اما از بس  خوابش می آمد حوصله ی بلند شدن از سر جایش را نداشت ، رویاهای عجیبی تا صبح دید ، و صبح که از خواب پا شد احساس کرد تنش پر از مو شده ، بدنش در حال چرخش و جابه جایی بود ، دستانش داشت کوچک می شد ، همینطور پاهایش ، نمی توانست جیغ بزند گلویش انگار مملو از آب شده است ، به آینه ی کوچک کنار تختش نگاه انداخت ، سیاه شده بود ، درست شکل یک سگ  ، می خواست مادرش را صدا کند اما طولی نکشید که حیوانیت همه ی بدنش را فرا گرفت ، گذشته ها را فراموش کرد ، اصلا یادش رفت که کی بوده و کجا بوده ، انگار تازه متولد شده بود ، آن هم روی یک تخت نرم ، از تخت پرید پایین و رفت ته مانده ی غذای ته ظرف را لیسید ، ناگهان مادر سارا در را باز کرد و وارد شد ، تا چشمانش افتاد به سگ ، جیغ نزد بلکه تحت تاثیر چشمان مظلوم او قرار گرفت ، بغلش کرد و گفت : چه سگ نازی   

بعد بلند داد زد : سارا سارا؟ ، کجایی؟ این سگ مال کیه تو اتاقت؟  

مادر سرش به گیج افتاد ، ناگهان پیش خودش گفت : دیوونه شدم؟ سارا کیه؟  

پدر سارا وارد اتاق شد ، گفت : عزیزم داری چیکار می کنی؟ 

- هیچی یه کم توهم برم داشته ، یهو صدا زدم سارا

- خوب که چی ؟ سارا رو بیارش پائین

- سارا کیه؟ 

- همون که بغلته  

زن نگاهی به سگ توی بغلش انداخت ، به شکلی عجیبی دوستش داشت ، کم کم خاطرات داشت در ذهنش شکل می گرفت ، انجا اتاق سگشان بود ، حیوانی که از بازار خریده بودند و حالا دو تایی جای بچه ی نداشتشان دوستش داشتند . 

  

پی نوشت  : وا پس روی یعنی حرکت به عقب ، بر طبق فلسفه ، انسان روزی جامد بوده ، سپس نمو کننده با همان گیاه شده ، و سپس ترقی کرده و مرتبه ی حیوانی رسیده ، و بعد از حیوانی به انسان بودن رسیده ، وا پس روی یعنی بازگشت از انسانیت به حیوان