پیرزن با وفا

آنها به دکتر گفتند : او چیزی نمی خورد ، هر چی هم که به زور توی حلقش می کنیم تف می کند بیرون  

دکتر گفت : پیرزن بیچاره ، خب می بایست طوری از اون چیز تعریف کنید که میلش بکشه  

دکتر بالای سر پیرزن رفت و گفت : خانم ، آهای خانم ، باید چیزی رو که من بهتون می دم رو حتما بخورید چون اگه نخورید ضرر می کنید  

پیرزن به سختی گفت : مگه چی داری دکتر؟ 

دکتر گفت : یه چیز خوش خوراک ، خوش طعم ، چیزی که تمام عمر آرزوش رو داشتی  

پیرزن گفت : نمی خورم دکتر ، چطور توقع داری تو این سن به شوهرم بی وفایی کنم؟ 

سپس پیرزن مرد