زن افسونگر

خورشید در پایین ترین سطح آسمان بود ؛ جایی که آسمان ناگهان دریا می شود ، زنی افسونگر لب ساحل با تنی عریان ایستاده بود ، در آرزوی افسون کردن مردی دیگر ،‌ وای که این زنان چقدر دوست دارند افسونگری کنند ،‌ پستانهایش می لرزید ، همینطور پاهایش ، ماهیگیران از دور او را می دیدند و فرار می کردند که مبادا افسونش شوند ؛ می گفتند هنگامی که کمی جوانتر بوده با نگاهی عجیب مردان را به خاک سیاه می نشانده ،‌و اکنون دیگر مردان از او می ترسیدند ، سفیدی اندامش و عطر تنش دریا را محصور خود کرده بود ،‌ ناگهان دستانش را از هم باز کرد طوری که دیگر همه ی تنش بی هیچ پوششی پیدا بود و بلند فریاد زد : ای مردان مترسید از من ، بیایید در آغوشم ، بیایید تا شما را افسون کنم ، هراستان از چیست؟

ناگهان موجی عظیم به ساحل زد و او را به دریا برد ،‌ آخرین نفس هایش را می کشید که نهنگی عظیم الجثه او را بلعید ، زن افسونگر چنان وحشت زده شد که نهنگ در دهانش یک مزه ی تلخی احساس کرد و مقدار زیادی آب نوشید و زن به تحتانی ترین نقطه ی بدن نهنگ فرو رفت

آنجا سه ماهیگیر جوان و رشید نشسته بودند ، زن گفت : چه نیکوست که اکنون در چنگال شما مردان اسیر گشته ام

سه مرد تا صدای او را شنیدند به زن نگاه کردند و هر سه با هم جیغ کشیدند

زن گفت : چه شده؟ هیچگاه دختری عریان ندیده اید؟

چند دقیقه بعد لب ساحل چند نگهبان از خانه ی سالمندان ایستاده بودند ، یکیشان گفت : پیرزن بیچاره ، حتما تاکنون غرق شده

دیگری گفت : ای کاشک زنان هیچوقت پیر نمی شدند آنوقت همیشه افسونگر بودند

حدیث

علی : عجب مالیه ها ، دیدیش؟ تازه اومده تو محل ما

رضا : آره هر طور هست باید تورش کنیم

پیمان : آره بچه ها دختره خیلی ماله ، اسمش چیه؟

علی : اسمش هست ثریا ، ولی نمی شه رفت تو نخش می گن طرف از نخبگانه

پیمان : واسه چی؟

رضا : واسه اینکه طرف اهل علم و دانشه دیگه ، استاد دانشگاهه

پیمان : خوب اهل دانش باشه ، شماها خیلی خودتون رو دست کم گرفتید ،

علی : بریم تو نخش؟

رضا : آره موافقم

 

پیامبر : اگر در ثریا دانش هم باشد مردانی از پارس به او دست پیدا می کنند

منطق

روزی ز سر سنگ ...الاغی به زمین خورد ...با خشم به آن سنگ نظر برد

گفت : ای تو که هر روز مرا روی زمین اندازی؟...این راه من است... چرا به خود می نازی؟...احمق تو نباش ...که من هزار جان دارم ...بگذار بگویمت تو را یک رازی ...هر روز روم از همین راهم من ...گر صد بار دگر مرا زمین اندازی